کارآفرینان پردیس بین الملل دانشگاه خوارزمی

وبلاگ گروهی دانشجویان کارشناسی ارشد کارآفرینی پردیس دانشگاه خوارزمی ورودی سال 1392

کارآفرینان پردیس بین الملل دانشگاه خوارزمی

وبلاگ گروهی دانشجویان کارشناسی ارشد کارآفرینی پردیس دانشگاه خوارزمی ورودی سال 1392

خودکار بیک

 

خودکار بیک و مداد سوسماری چگونه سر از خانه ها، کیف های مدرسه و میز کار ما درآورد؟احتمالا هیچ ایرانی نیست که حداقل برای یک بار خودکار بیک در دست نگرفته باشد و با آن آشنا نباشد، با مدادهای سوسماری هم بسیاری از ایرانیان خاطره های بسیاری دارند . 

 

به گزارش صدای اقتصاد احتمالا هیچ ایرانی نیست که حداقل برای یک بار خودکار بیک در دست نگرفته باشد و با آن آشنا نباشد، با مدادهای سوسماری هم بسیاری از ایرانیان خاطره های بسیاری دارند به خصوص در دوران مدرسه و درس و مشق؛ اما چگونه خودکار بیک و مداد سوسماری سر از کیف ها، جیب ها، خانه ها و محل های کار ما در آوردند و چگونه وارد ایران شدند و چه سرگذشتی را در ده های پیش پشت سر گذاشتند؟

علی اکبر رفوگران متولد 1309 چهارمین فرزند خانواده ای بازاری، مذهبی و اصفهانی بود. پدر خانواده از بازاری های متدین و صاحب نام بازار تهران بود و توصیه اصلی اش به فرزندان رعایت انصاف و صداقت در کسب و کار بود. خانواده آن ها از بازاریان قدیمی اصفهان بمحسوب می شدند که به تهران مهاجرت کرده و کسب و کار اصلی یشان فروش لوازم التحریر بود. آن ها در ابتدا با نام فامیلی «تحریریان» شناخته می شدند ولی مدتی بعد نام فامیلی «رفوگران» را برای خود انتخاب کردند؛ فامیلی که به یاد شریک اصلی پدر بزرگ که رفوگران نام داشت انتخاب شد.

علی اکبر رفوگران در کودکی بچه ای شلوغ بود که عموما به خاطر شیطنت هایش مورد تنبیه والدین و معلمان قرار می گرفت. او چهار برادر به نام های عباس (بزرگ تر)، حسین، حسن و جعفر( کوچکتر) داشت. علی اکبر پس از اتمام مقطع ابتدایی در سال 1321 وارد بازار شد و در حجره پدرش مشغول کار شد و تا سال 1328 یعنی پیش از پوشیدن لباس سربازی به مدت هشت سال در حوزه کسب و کار تجربه اندوخت. در این سال ها او گاهی که عمویش مشکل داشت مسئولیت حجره او را به نیز برعهده می گرفت و کارهای عمو را انجام می داد. البته کار در بازار مانع ادامه تحصیل او نشده بود زیرا به صورت شبانه تحصیل دبیرستانش را ادامه داد و با حضور در چند دوره کلاس آموزش زبان مکالمه زبان انگلیسی را نیز به خوبی فراگرفت.

علی اکبر هنگام سربازی متاثر از دوستانش به بخش نشریه و اعلامیه بر علیه حکومت و نظامیان عالی رتبه در سال های 1329 و 1330 پرداخت. در آن سال ها قطب بندی سیاسی به شدت در جامعه رواج پیدا کرده بود و افراد خانواده رفورگران از هواداران جنبش ملی شدن نفت بودند تا جایی که با وقوع کودتای 28 مرداد آن ها نگران برخرودهای حکومت و حتی دستگیری برخی از اعضا خانواده از جمله علی اکبر بودند. البته بعد از کودتا مشکل خاصی رخ نداد و پس از آن تا سال 1357 اکثر اعضای خانواده رفوگران به صورت مستقیم فعالیت سیاسی خاصی انجام ندادند و به قولی به کسب و کار خود مشغول بودند.

ازدواج و شروع کار جدی

علی اکبر رفورگران با فرح امامی ( دختر فضل الله امامی رئیس آب و فاضلاب فارس) اوایل سال 1330 ازدواج کرد و در خانه پدری با امکانات محدود تشکیل زندگی داد. او در این دوره در مغازه پدر در بازار کار می کرد و همیشه منتظر فرصتی بود تا هوش و استعداد خود را در تجارت به پدر و دیگران نشان دهد تا اینکه پدرش یک محموله بزرگ مداد ژاپنی در سال 1332 خریداری کرد، آن زمان اجناس ژاپنی کیفیت خوبی نداشتند و چندان پر طرفدار نبودند. با خرید این مدادها علی اکبر 23 ساله به دنبال راه حلی بود تا با فروش مدادها هم پدر را از آن ها خلاص کند و هم خود پولی به دست آورد و البته جلوی پدر و همسرش، خودی نشان دهد. در این بین او به دنبال انجام کاری بود تا مدادها مورد توجه بچه های دانش آموز قرار بگیرد و بتواند آن ها را خیلی سریع بفروشد. با همین تفکر ایده خلاقانه ای به ذهنش رسید، غروب آن روز به کارگاه یک جوان ارمنی که قالب ساز بود رفت و از او خواست قالب کله عصا بسازد که وقتی روی مداد قرار می گیرد، مداد به شکل عصای کوچک دربیاید و قالب کوچکی هم بسازد که به وسیله آن، 2 مداد روی هم سوار شوند. او همچنین از همسرش ( که در زمان 14 ساله بود) خواست با کلاف های نخ ابریشم منگوله درست کند و پاسخ او نیز مثبت بود. با این ابتکار مداد ها در واقع به عصایی به طول 2 مداد با منگوله ای در قسمت بالا و بچه پسند تبدیل شدند. بعد از اجرایی شدن ایده علی اکبر نزد پدرش رفت و یک صندوق مداد را با شرط پرداخت یک ماهه از او خرید و آن را به منزل برد و به کمک همسرش آن مداد را به شکل نمونه در ست کرد. او مطمئن بود که با سود فروش مدادها می تواند سرمایه خوبی برای خود دست و پا کند.

پس از درست شدن بخشی از مدادها علی اکبر رفوگران آن ها را پیش یک حراجی در بازار ناصر خسرو برد که چیزهای مختلف از جمله ساعت می فروخت و از او پرسید سود فروش ساعت اش چقدر است؟ وقتی پاسخ شنید بیست تومان به او پیشنهاد کرد بیست تومان را بپردازد تا به جای ساعت مداد را روی میز حراجی بفروشد. پس از اینکه مدادها روی میز ریخته شد در طی نیم ساعت فروخته شدند و این موفقیت به گونه ای او را به وجود آورد که تحقق تمام رویاهایش را ممکن دانست. برای علی اکبر جدی گرفتن کارها و پشت کار اساس کسب و کار و اصول اصلی زندگی بود.

پس از فروش آن روز او زیر زمین منزل را به کارگاه مدادعصایی تبدیل کرد و در ط.ل چند روز، همه مدادها را فروخت و سرمایه لازم را برای کارهای بعدی به دست آورد. این موفقیت قدرت ریسک پذیری علی اکبر رفوگران را بیشتر کرد، بعد از آن تصمیم گرفت به واردات کالاهای نوشت افزار بپردازد. او از پدرش جدا شد و از سال 1332 کار مستقلش را شروع کرد و در بازار بین الحرمین پاساژ مهتاش یک مغازه خرید و به مدت سه سال در آن جا کار کرد. البته او چون نمی خواست مشتری های پدرش را به دست آورد تجربه های تازه و مختلفی را در پیش گرفت و در همین سال ها تحصیلاتش را هم به صورت شبانه ادامه داد.

علی اکبر وقتی از پدرش جدا شد سرمایه کمی داشت که برای کارهای بزرگ کفایت نمی کرد، او برای حل مشکل سرمایه به سراغ بانک رفت. وقتی می خواست از بانک اعتبار بگیرد به صورت غیر واقعی نوشت که صاحب خانه است و شاهد آن را پدرش قرار داد. وقتی نمانیده بانک به پدرش مراجعه کرد پاسخ او به نماینده بانک غیر واقعی دانستن ادعای پسرش بود. همین مسئله موجب خشم علی اکبر از پدرش میرزا علی شد و او به پسرش پاسخ داد انتظار نداشته باشد که به خاطر دنیای او آخرتش را خراب کنم. پدر به پسر توصیه کرد:« پایه زندگی خود را بر دروغ نگذار که جلب رضای خدا از برای پیشرفت کار از جلب نظر بانک مهمتر است.» علی اکبر رفوگران سرانجام بدون قرض از بانک به کار ادامه داد. در همین دوران کارت بازرگانی گرفت و با خرید یک ماشین تحریر لاتین و برخی از وسائل دست دوم دفتر کار خود را گشود، به این صورت تجارت خانه علی اکبر رفوگران تاسیس شد.

عکس برگردانی که برایش پول شد

در آن زمان جنگ جهانی تازه تمام شده بود و کالاهای آلمانی نسبت به سایر کشورهای اروپایی ارزان تر بود. شناختش از سبد کالاهای مختلف وارداتی، علی اکبر را به سمت کالاهای آلمانی هدایت کرد. همین دقت به قیمت کالاهای مختلف، متناسب با سرمایه اندک او و تقاضا برای کالاهای ارزان قیمت آلمانی در بازار ایران، زمینه اولین موفقیت را برایش فراهم کرد. او مکاتباتش را با آن ها آغاز کرد و هر روز کاتالوگ ها و نمونه های مختلف به دستش می رسید تا این که کاتالوگ یک عکس برگردان به دستش رسید، همان موقع طرحی به ذهنش رسید؛ تصمیم گرفت برای اتومبیل های سواری و تاکسی ها که تازه در شهر بروبیایی برای خود پیدا کرده بودند دعایی تهیه کند.

پیش یک استاد خطاطی رفت و آیه « فالله خیرحافظا و هو ارحم الرحمین» را سفارش داد تا با خط زیبا بنویسند و دو نقش طاوس هم کنارش گذاشت و یک نامه ضمیمه اش کرد و سفارش چاپ ده هزار عدد از این طرح را داد. پس از یک ماه یک کارتن از آلمان از طریق پست به دستش رسید، سفارش آماده شده بود و طرح را به صورت عکس برگردان چاپ کرده بودند. او به شاگردش هزار تا از این عکس برگردان ها را داد و گفت تا این ها را نفروختی مغازه نیا حتی اگر یک هفته هم طول کشید، اشکالی ندارد. شما مرخصی تا این ها را بفروشی. شاگرد چند ساعت بعد برگشت و گفت همه را فروخته است. قیمت هر برچسب را 5 ریال گذاشته بود و در عرض چند روز همه را فروخت تا این که یک بسته دیگر رسید و همین طور هفته به هفته یک بسته 10 هزارتایی به دستشان می رسید. تا اینکه با یکی از بسته ها یک نامه هم از آن شرکت آلمانی به دستش رسید که گفته بود چون قیمت 10 هزارتا از این برچسب ها با 200 هزارتای آن ها یکی است برایتان 200 هزار تا چاپ کردیم و شما پول 10 هزارتا را بدهید. با دریافت این نامه شرایط جوری شد که علی اکبر به صورت باور نکردنی سود کرد، چون به ازای هر 10 برچسب باید یک ریال به شرکت می داد و اگر این نامه همان روزهای اول به دستش می رسید قطعا قیمت را خیلی پایین می گذاشت. با این طرح و طرح دعای « وان یکاد» و چند طرح دیگر، کارش رونق گرفت و طوری شد که فرصت نمی کرد حتی به مشتری جواب دهد.

علی اکبر تا بازاری ها بفهمند که این برچسب ها چیست و از کجا می آید توانست سرمایه خوبی به دست بیاورد. پس از آن سفارش یک میلیون برچسب را داد و این کار را چند سال بعد تکرار کرد. پس از مدتی محموله دعای وارداتی از کانال بانک و گمرگ در تعداد بسیار زیاد وارد می شد. از طریق عمده فروشی، سفارش های فراوانی از تهران و شهرستان ها دریافت می کرد. این دعاها برای ماشین ها، میزهای مختلف آئینه عروس، ویترین مغازه ها و... خریداری می شد. پس از آن که کارش مورد تقلید سایر تولید کنندگان این کالاها قرار گرفت رفوگران دیگر سفارش این گونه برچسب ها را به خارج از کشور نداد. اما سرمایه کافی از این ابتکار نصیبش شده بود که بستر لازم برای فعالیت های تجاری و تولیدی بعدی اش را فراهم کرد. بعد از مدتی پدرش موافقت کرد تا دوباره کنار هم کار کنند. کار واردات را به کارشان اضافه کردند، علی اکبر، پدر و برادر بزرگش شرکتی تاسیس کردند و به واردات کالاهای مختلف لوازم تحریر پرداختند.

آن ها در طی هشت سال بعد سرمایه لازم و شناخت کافی از بازار و نظام توزیع، نظام اعتباری و کل پروسه تجاری به دست آوردند بطوری که ابزار لازم ورود به عرصه صنعتی تولید نوشت ابزار، برای آن ها فراهم شد و پس از آن به سراغ تولید محصولی رفتند که تقاضای کافی را در بازار داخلی داشت و مردم ایران تا اندازه زیادی با برند آن آشنا بودند.

از خودنویس به خودکار

علی اکبر رفوگران قبل از این که به فکر تولید خودکار باشد، چون هنوز خودنویس وسیله رایج نوشتن در ایران بود، درصدد تولید خودنویس در ایران برآمد. ساخت خودنویس تجربه کافی و آشنایی به تکنیک پیچیده تولید آن را طلب می کرد که آن زمان بدون کمک کارشناسان خارجی، دستیابی به آن محال بود. علی اکبر نمایندگی خودنویس « لوکسور» را داشت که کارخانه اش در هایدلبرگ آلمان بود با رئیس کارخانه لوکسور ملاقات کرد و قصد خود برای تولید خودنویس با مشارکت او در ایران را اعلام کرد اما رئیس کارخانه با ناراحتی از روی صندلی بلند شد و قلمی را که در دست داشت به شدت روی زمین کوبید و گفت، شما کشورهایی که مواد اولیه دارید، اگر بخواهید تولید کننده باشید، پس ما چه باید بکنیم؟ بعد از آن هم به نامه های او پاسخ نداد و رفوگران را از نمایندگی خودنویس لوکسور حذف کرد. با اینکه موفقیتی در تاسیس کارخانه خودنویس به دست نیاورد اما بعدها علی اکبر رفوگران کارخانه جوهر خودنویس را در ایران تاسیس کرد.

زمانی که قلم، مداد و خودنویس ابزار نوشتن بودند و کسی خودکار را نمی شناخت یک روز دلالی نمونه ای را برای فروش به حجره میزاعلی رفورگران پدر علی اکبر آورد که همان خودکار بیک بود. میرزا علی از دلال پرسید چه طور کار می کند؟ جوهر را چطور در آن می ریزید؟ علی اکبر که می دانست این نوشت افزار چیست، گفت نیازی به ریختن جوهر ندارد.

از آن به بعد نام خودکار روی این نوشت افزار باقی ماند. در آن زمان نماینده خودکار بیک فردی به نام کلیمیان بود و رفوگران از او خودکارهای بیک فرانسوی را می خرید و پخش می کرد. سه سال بود که خوکار به ایران آمده بود و کمتر طرفدار داشت و در کل این سال ها 500 هزارتا از آن هم به فروش نرفته یود. همان روزها رئیس صادرات بیک فرانسه به ایران آمده بود. پسر کلیمیان از علی اکبر رفوگران خواست به واسطه آشنایی اش با زبان خارجی او را در بازار بچرخاند. او که اسمش لوک بود، حین گردش در بازار گفت چطور می توان کار کرد که فروش خودکار بیک در ایران بالا برود؟

رفوگران به لوک گفت نوشته ای از آقای کلیمیان بگیرد که حداقل تا 10 سال این کالا را به کسی جز رفوگران نفروشد و او قول داد فروش آن را در یک سال به 2 میلیون برساند. لوک از رفوگران پرسید: کلیمیان به شما خودکارهای بیک را چند می فروشد؟ رفورگان پاسخ داد 8 ریال و لوک با تعجب گفت:«عجب دلال گران فروشی.»

لوک پس از تحقیق درباره وضع اعتباری رفوگران و اطمینان از اعتبار و درستکاری آن ها، خواست نمایندگی خودکار بیک در ایران را به آن ها منتقل کند اما وقتی پدرش از ماجرا با خبر شد، نه تنها خوشحال نشد بلکه برافروخته نیز شد و گفت من این کار را نمی کنم اما علی اکبر معتقد بود اگر آن ها این پیشنهاد را قبول نکنند لوک نمایندگی را به کس دیگری می دهد. در نهایت پدرعلی اکبر رفورگران در شرایطی رضایت به گرفتن نمایندگی بیک داد که علی اکبر نظر کلیمیان را نیز جلب کند و با او توافق کند. در نهایت کلیمیان توافق کرد که در قبال گرفتن 100 هزار تومان که در آن زمان پول بسیار زیادی بود نمایندگی بیک را به خانواده رفوگران منتقل کند.

تولید خودکار بیک

پس از ناکامی در تولید خودنویس در ایران، علی اکبر رفورگران به فکر تولید کالایی افتاد که مصرف عمومی تر و بیشتری در بازار نوشت افزار ایران داشته باشد. او که چند سالی بود نمایندگی خودکار بیک را در ایران داشت به فکر تولید خودکار در کشور افتاد که منطق اقتصادی داشت. با این فکر خانواده رفوگران که سال ها در تجارت نوشت افزار و خودکار مشغول بودند به تاسیس کارخانه تولید خودکار بیک در سال 1342 اقدام کردند. در آغاز هنگامی که علی اکبر پیشنهاد تاسیس کارخانه را به پدرش داد میزا علی به پسرش گفت می ترسم این زیاده خواهی تو خشم خدا را برانگیزد اما بعد رضایت به تاسیس کارخانه داد. پدر علی اکبر رفوگران نگاه فزون خواهانه به زندگی را ناپسند می دانست. به علاوه پروژه تولید و کارخانه داری در ذهنیت او مسئله ای تاریک و ناآشما بود. علی اکبر رفوگران برای مذاکره با صاحب کارخانه بیک به پاریس و دیدار موسس و رئیس کارخانه بیک رفت. در این دیدار رئیس کارخانه بدون مقدمه از علی اکبر رفوگران پرسید چه کاری می توانم برایتان انجام دهم؟ و علی اکبر که خود را برای این لحظه آماده کرده بود در پاسخ او گفت:« آقای بیک یک ماشین تزریق پلاستیک از آن که اضافه دارید به اضافه یک قالب خودکار دسته دوم به من بفروشید و پولش را همین الان بردارید، من این دستگاه ها را به تهران می برم و اگر توانستم تولید را به سطحی برسانم که مورد رضایت شما باشد، اجازه تولید خودکار بیک در ایران را به من بدهید، اگر نتوانستم ماشین تزریق را نگه می دارم و قالب را به شما بر می گردانم تا سر فرصت به هرکس خواستید بفروشید و بعدا پولش را به من بدهید.»

رئیس کارخانه بیک که متعجب به حرف های علی اکبر رفوگران گوش می کرد با پایان یافتن صحبت های او با لبخند به او گفت این پشتکار را به شما تبریک می گویم. پس از این موافقیت رئیس کارخانه بیک علی اکبر رفوگران دستگاه های مورد نظرش را خریداری کرد و به ایران بازگشت. او پس از بازگشت شرکت صنعتی « قلم خودکار» را تشکیل داد، به این ترتیب که پدر 43 درصد، برادر بزرگ ( حاج عباس) 33 درصد و علی اکبر رفوگران 33 درصد سهام را داشتند. آن ها با خرید یک قطعه زمین 11 هزار متری در تهران نو با سرعت ساخت کارخانه را شروع کردند و وقتی ماشین ها به تهران رسید، مقدمات تاسیس کارخانه آماده بود. شرکت با سرمایه ثبتی 10 میلیون ریال، آبان 1343 در 2800 متر زیربنا، پروانه بهره برداری گرفت. تعداد پرسنل فنی و کارگر عادی در آغاز کار 96 نفر بود و سه ماه طول کشید تا اولین محصول به بازار آمد.

با شروع تولید علی اکبر رفوگران بخشی از تولیدات خود را به فرانسه فرستاد تا کیفیت محصولات در شرکت بیک مورد بررسی و تایید قرار گیرد. شرکت بیک بعد از بررسی کیفیت محصولات ایرانی آن ها مورد تایید قرار داد. فروش شرکت بیک با شروع تولید در کارخانه از 500 هزار به بیش از 100 میلیون افزایش یافت.

علی اکبر رفوگران برادر کوچکش حسن را به کارخانه بیک آورد تا کارآزموده شود. او از کارگری کار در کارخانه را شروع کرد و بعدها به عنوان سرپرست، مدیر و مدیرعامل در شرکت ارتقا یافت و در نهایت پس از چندسال علی اکبر قسمت اعظم سهامش را در کارخانه بیک به او واگذار کرد.

خرید کارخانه مدادسازی

علی اکبر رفوگران بعد از چندسال که به تولید خودکار بیک مشغول بود با پیشنهاد جدیدی برای خرید کارخانه مداد سوسماری رو به رو شد. کارخانه ای که در ابتدا فرمانفرمائیان در ایران تاسیس کرده بودند و بعدها به بنیاد پهلوی واگذار شد بود. آنان به علت زیاندهی این شرکت تصمیم به فروش کارخانه گرفتند. به همین دلیل با علی اکبر رفوگران تماس گرفتند تا کارخانه را به آ ن ها به فروشند. او کارخانه را به صورت نقد و نسیه خرید. در آغاز پدر و برادرش با خرید این کارخانه و توسعه کار به شدت مخالف بودند اما سرانجام پدرش رضایت داد که علی اکبر به تنهایی به خرید کارخانه بپردازد و پس از سودآوری کارخانه را واگذار کند.

در آن زمان درواقع فقدان دانش فنی در تولید مداد مرغوب عامل اصلی زیاندهی کارخانه مدادسازی بود. در ابتدای کار علی اکبر رفوگران حیدرزاده داماد محمود رضایی سهامدار عمده مس سرچشمه و فولاد اهواز و تراکتور سازی را مدیرعامل شرکت کرد و سپس یک ماه به کارکنان مرخصی با حقوق داد تا درباره مشکلات و راه اندازی کارخانه مطالعه کند. او در نهایت به این نتیجه رسید که بدون کمک یک مداد ساز با سابقه خارجی کاری از پیش نمی برد. او باتوجه به اینکه در آن زمان مداد سوسمارنشان از کارخانه «فابرکاستل» و از نورنبرگ آلمان وارد کشور می شد و بسیار مشهور بود به فکر تولید آن در ایران افتاد. او به آلمان رفت و با راضی کردن روسای فابرکستل امتیاز ساخت آن تحت لیسانس آن ها به دست آورد. قرار شد مغز مداد را از آن ها بخرد و هر قراص مداد را یک مارک رویالتی بپردازد. علی اکبر رفوگران همچنین برای یادگیری نحوه تولید مداد یک هفته ای را هم در کارخانه آلمانی ماند. او پس از آن سرپرست کادرفنی کارخانه را نیز با حدود دو برابر و نیم حقوقش نسبت به آلمان ( ماهی ده هزار مارک) همراه با ماشین و خانه مجانی به مدت دو سال استخدام کرد و به ایران آورد تا شرکتش را راه اندازی کند. این اقدامات رفوگران طولی نکشید که جواب داد و چنان مدادهای مرغوبی تولید و روانه بازار شد که تا مدت ها کسی در بازار تهران نمی دانست و باور نمی کرد که محصول داخل بازار تولید کارخانه رفورگران است. پس از مدتی نیروی کار داخل کارخانه به خوبی امور فنی را فرا گرفتند و پس از رفتن کارشناس آلمانی به خوبی امور فنی را اداره می کردند. علی اکبر رفورگران در واقع با مدیریت و ابتکار عمل توانست بعد از مدت کمی مداد سوسمار را با همان کیفیت ساخت آلمان در ایران تولید کند.

مدادهای سوسمار ساخت کارخانه او به دلیل مرغوبیت و پایین بودن قیمت مانند خودکارهای بیک خیلی زود توانستند مقام اول فروش را در بازار داخل به دست آورد. علی اکبر رفورگران این کارخانه را پس از انقلاب به برادرش عباس واگذار کرد.

عطر بیک

علی اکبر رفورگران با موفقیت در عرصه نوشت افزار تصمیم گرفت فعالیت خود را به سایر زمینه های تولیدی نیز گسترش دهد. او سعی کرد سایر فرآورده های بیک را نیز در ایران تولید کند و با همین پیش زمینه و باتوجه به سود آوری عطر به فکر تولید عطر بیک در ایران افتاد. او کارخانه عطر بیک را از فرانسه در سال 1375 خریداری کرد. علت رویکرد او به تولید عطر این بود که مخارج گمرکی واردات عطر به ایران زیاد بود و کاهش قیمت با تولید آن در ایران امکان پذیر بود. از سوی دیگر جمعیت جوان ایران که بسیاری از آن ها قدرت خرید عطرهای گران قیمت خارجی را ندارند به نظر رفوگران می توانستند مشتری های او باشند.

در ابتدای کار بسیاری از همکاران رفوگران در کارخانه و حتی صاحب کارخانه بیک فرانسه معتقد بودند که علی اکبر نمی تواند چنین چیزی را در ایران تهیه کند اما او با کمک خواهرزاده اش « مهندس کاتوزیان» نشان داد کار نشد ندارد و توانست موافقت مسئولان کارخانه بیک را جلب کند تا عطر بیک در ایران تولید شود. همچنین رفوگران در سال 1377 با هدف تامین مواد اولیه مورد نیاز و ایجاد زمینه های صادرات به بازار کشورهای همسایه و همجوار کارخانه تولید نوک خودکار بیک را با مشارک بیک فرانسه در شهرستان فیروزکوه احداث کرد.

حالا سال هاست که علی اکبر رفوگران کارخانه، تهران و همه شلوغی ها را رها کرده و ساکن خانه ای در لواسان شده است. کارآفرینی که بیش از 4 دهه نبض بازار نوشت افزار و لوازم التحریر کشور را در دست داشت و خاطره های بسیاری را برای ایرانیان با خودکار بیک و مداد سوسماری ساخت این روزها بیشتر در خلوت خود به سر می برد، شعر می گوید و از سکوت و آرامش لذت می برد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.