کارآفرینان پردیس بین الملل دانشگاه خوارزمی

وبلاگ گروهی دانشجویان کارشناسی ارشد کارآفرینی پردیس دانشگاه خوارزمی ورودی سال 1392

کارآفرینان پردیس بین الملل دانشگاه خوارزمی

وبلاگ گروهی دانشجویان کارشناسی ارشد کارآفرینی پردیس دانشگاه خوارزمی ورودی سال 1392

همه می توانند خلاق باشند

  

همه می توانند خلاق باشند

   منبع: http://abasmanesh.com/Anyone-can-be-creative

           
همه می توانند خلاق باشند

بررسی خلاقیت و شکل گیری آن

این مقاله ترجمه و خلاصه شده بخشی از فصل دوازدهم کتاب « انگیزش » (Human Motivation ) نوشته روبرت فرانکین (Robert E. Franken ) با عنوان «کنجکاوی ، رفتار اکتشافی ، هیجان خواهی و خلاقیت» می باشد که در روزنامه ایران مورخ دهم اردیبهشت ماه ۱۳۸۰ شماره ۱۷۹۲ و در صفحه شش با عنوان « همه می توانند خلاق باشند ، اما ... » به زیور نشر آراسته گردیده است .

 

بحث زیادی در خصوص ارایه تعریفی از خلاقیت صورت گرفته است ( مامفورد و گاستافون ، ۱۹۹۸) . برخی اصطلاحاً خلاقیت را توانایی حل مسأله تعریف کرده اند ( کاتل ، ۱۹۷۱) . بر اساس این تعریف بعضی از نقاشان و داستان نویسان معروف جهان نمی توانند آفریننده خلاقیت باشند. عده ای دیگر استدلال می کنند که خلاقیت یک ویژگی شخصیت است ( مک کیننون ، ۱۹۷۱) . چنین تعریفی برخی را در زمره خلاقان قرار داده و برخی را فاقد این ویژگی می داند. تعدادی دیگر خلاقیت را تولید اندیشه دانسته اند ( گلیفورد ، ۱۹۶۷) و عده یی دیگر معتقدند که تعریف باید اشخاص فعال در حوزه شناسایی اندیشه ها ، همچون سازندگان فیلم و یا ناشران که اندیشه تولید شده را برای دیگران مهیا می سازند را نیز در برگیرد .

 

سه دلیل عمده برای فعالیتهای خلاق عنوان می شود :

 

۱) ارضای نیاز خود به محرکهای گوناگون و تازه .
۲) بهبود توانایی خود برای بیان ایده ها و ارزش ها .
۳) کمک به خود برای حل مشکلات .

 


مازلو و برخی دیگر از نویسندگان پیشنهاد می کنند که ما میل قوی به ساختن چیز هایی که تماماً توسط نیازهای انطباقی ما به جلو رانده می شوند داریم . در فرضیه مازلو این میل قوی به ساختن ، نیاز به خود شکوفایی نامیده می شود. پژوهش زاکرمن نشان می دهد که هیجان خواهان ممکن است نیاز خود را برای تنوع و دگرگونی تا اندازه ای با فعالیت های خلاقانه جبران کنند .پژوهشگران بر این باورند که غالب مردم به انجام فعالیتهای خلاقانه تمایل دارند اما به خاطر هراس از نهی جامعه آنها را بازداری می کنند (فرانکین ، ۱۹۹۰) . چنین مردمی ممکن است به وسیله نیاز به پذیرش یا تعلق و نه نیاز به تجربة تنوع و تغییر برانگیخته شوند. در نتیجه ایشان در نظریات شان متعارفند و در عوض زیر سؤال بردن ارزش های جامعه ، با آنها همراه می شوند . پژوهش در مورد خلاقیت نشان می دهد که برای خلاق بودن ما نیاز به توانایی فراتر رفتن از زمینه های متداول و مرسوم داریم ( استریکلند ،۱۹۸۹) .

 

به عبارت دیگر ، برای رهایی از مهار رسوم ، نیاز به احساس آزادی برای ترکیب جدید چیزها در زمینه های جدید و متفاوت ، حتی اگر ترکیب جدید احمقانه و نادرست به نظر آیند داریم . برخی دیگر از اشخاص از تغییر و برانگیختگی به وسیله آن واهمه داشته و از آن اجتناب می کنند . ایشان جهت رفع هراس خود نیازمند ثبات در محیط و پیش بینی آن دارند. این وضعیت باعث انعطاف ناپذیری ایشان می گردد و همانگونه که لانگر ( ۱۹۸۹) تصریح می کند این وضع به سادگی شکل می گیرد ، زیرا ما به خودمان اجازه می دهیم تا اسیر عادتهایمان شویم و بدون شک انعطاف ناپذیری با خلاقیت در تناقض است . این عقیده که همگان به صورت بالقوه خلاقند با این مشاهده که وقتی زمینه مناسب وجود داشته باشد ، حتی مردم غیر خلاق به شکلی غیره منتظره از خود خلاقیت نشان می دهند و غالباً خلاقیت ایشان با پاداش قابل افزایش است ، هماهنگ است .

 

بارون و هارینگتون ، خلاقیت را با برخی ویژگیهای شخصیتی همچون هوشمند و ارزشهای هنری ، وسعت علایق ، تمایل به پیچیدگی ، انرژی بالا، علاقه به کار و پیشرفت ، قضاوت مستقل ، خودمختاری ، اشراق ، اعتماد به نفس ، تحمل و حل تعارض و خود انگاره خلاق مرتبط دانسته اند . همچنین بیشتر تحقیقات اخیر ، پذیرش تجربه را به عنوان یک ویژگی اشخاص خلاق تعیین کرده اند ( مک کری ، ۱۹۸۷) . به اعتقاد برخی رشد شخصیت خلاق وابسته به تجارب اولیه و ثانویه است . خانواده هایی که خردمندی را تشویق می کنند تمایل کودکان را به اعمال شیوه های خلاق افزایش می بخشند ( مامفورد و گاستفون ، ۱۹۸۸) . همچنین پژوهش زاکرمن (۱۹۷۴) نشان داده است که معلمان و دوستان آگاه و خردمند ، در درونی کردن دقیق معیارهای حرفه یی همراه با ایجاد احساس توانایی ، پیشرفت ، و اعتماد به نفس نقش دارند. سالووی (۱۹۹۶) در کتابی جالب پیرامون ترتیب تولد و پویایی خانواده شواهد قابل توجهی مبنی بر این که فرزندان اول نسبت به فرزندان بعدی کمتر خلاق هستند ارائه می کند.

 

به اعتقاد وی فرزندان اول برای حفظ حفظ توجه والدین از طریق تحقق امیال و آرزوهای ایشان و همچنین حفظ و حراست از رسوم و سنن خانوادگی بشدت تلاش می کنند ، حال آن که فرزندان بعدی که از موقعیت ویژه اشغال شده توسط فرزند ارشد کنار گذاشته شده اند به شورش تمایل آورده و راهبردهایی را که برای آنها تأیید و امتیاز بیشتری به همراه دارد در پیش می گیرند. بنابرین در فرزندان بعدی نه تنها توانایی خلاقیت که تمایل آنها به ایستادگی در مقابل رسوم نیز افزایش می یابد. در تمامی عرصه های فعالیت ، خلاقیت های مهم و بزرگ توسط جوانان صورت گرفته است در حالی که خلاقیت های کوچک در اوج میانسالی به وقوع پیوسته اند (لامن ، ۱۹۶۶).شواهد پیشنهاد می کنند که ظرفیت خلاقیت با افزایش سن کاهش می یابد.

 

خلاقیت حداقل مستلزم پنج گام مهم است :

 

۱) طرح یا تعریف مسأله ،
۲) جمع آوری اطلاعات و دانش ،
۳) ساخت مفاهیم و تصورها ،
۴) ترکیب کردن ،
۵) پرهیز از قضاوت .

 

طرح یا تعریف مسأله تفکر ما را راهنمایی می کند . وقتی ما مشکل را بشناسیم می توانیم بلافاصله تصدیق کنیم که الگوهای متنوعی که مغز ما می آفرینند تا چه اندازه مهم یا مفید هستند . برای خلق شقوق جدید یا ایده های نو ما به توسعه مفید اطلاعات و دانش پایه نیازمندیم . ایده ها نمی توانند خود به خود به وجود آیند. آنها نوعاً نتیجه ترکیب اطلاعات هستند ( لانگلی ، سیمون ، برادشاو، زای کو ، ۱۹۸۶) . ایده های نو مرتباً به کار برده می شوند ، بسط داده می شوند و یا کاربرد جدیدی برای یک ایده موجود بدست می دهند. برای نمونه استیو جابز و استیو زنیکاک مخترعان شرکت کامپیوتری اپل ، از منابع مختلف ایده و فن آوری را برای تولید نخستین رایانه شخصی تحصیل کردند ( یونگ، ۱۹۸۸) . آهنگساز جاز دیو بروبیک تم اصلی موسیقی شوپن و ژاپنی را برای خلق برخی از آهنگهای موفق خود به کار برده است ( کالاگری ، ۱۹۷۷) .

 


ما در غالب اوقات می توانیم از مغز خود بخواهیم خاطرات گوناگون را فعال کند تا با احضار همزمان الگوهای مختلف و براساس آنها تصور جدیدی خلق کنیم . براساس نظریة « تفکر موازی » دی بونو (۱۹۸۶) مغز از طریق سنجش همزمان الگوهای مختلف به بررسی تفاوت ها می پردازد و به مجرد آن که الگوی جدیدی کشف کند جست و جوی خود را خاتمه داده و ما دیگر نمی خواهیم درباره آن چیزی بدانیم . هابسون (۱۹۸۸) معتقد است که مغز دارای تمایلی طبیعی برای ایجاد ارتباط و ترکیب الگوها تحت یک ساختار واحد است . قضاوت که منع کننده ترکیب سازی است ، فرآیند خلاقیت را متوقف می سازد ( استریکلند ، ۱۹۸۹) . اشخاصی با افکار غیر قابل تغییر و محکم غالباً به سختی و دشواری خلاق می شوند ، زیرا آنها به مسیرهای کوتاه فرآیند خلاقیت برای قضاوت سریع و زود هنگام تمایل دارند.

 

بر اساس فرضیه دی بونو ما می توانیم خلاقیت بیشتر را به وسیله :

 

۱) آموختن کنار هم قرار دادن اطلاعات و ایده ها .
۲) یادگیری پرهیز از تمایل طبیعتمان برای جلوگیری از ایجاد ارتباط مابین چیزهایی که تجربیات قبلی آنها را نامربوط دانسته است .
۳) و ارزش قائل شدن برای وقت خود ـ یاد بگیریم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.